سخنان لئو نيكولايويچ تولستوي
سخنان لئو نيكولايويچ تولستوي
ميان آدميان چيزي نيست، جز ديوارهايي كه خود ساخته اند.
فرق انسان و سگ در آن است كه اگر به سگي غذا بدهي، هرگز تو را گاز نخواهد گرفت.
بشريت به ظاهر نيست، به باطن است.
بدترين و خطرناك ترين كلمات اينست : همه اينگونه اند.
همه مي خواهند بشريت را عوض كنند، ولي افسوس هيچ كس در اين انديشه نيست كه خود را عوض كند.
به دوستانت خوبي كن، محبت شان نسبت به تو بيشتر مي شود و به دشمنان خوبي كن تا دوست شوند.
در عاليترين طبقات اجتماع و همچنين در پست ترين طبقات آن، زن آلتي بيش براي كامراني نيست.
بشر تا زماني كه زندگي را به عنوان چيزي مقدس باور نداشته باشد و به همنوعان خود به چشم برادر نگاه نكند، زندگي ديگران را تباه خواهد كرد.
براي كشف اقيانوسهاي جديد بايد شهامت ترك ساحل آرام خود را داشته باشيد؛ اين جهان، جهان تغيير است نه تقدير.
مردان بلندنام و باافتخار هرگز نمي ميرند، زيرا كه گورشان قلوب نسل هاي آينده است.
مالكيت زمين از اهميت ويژه اي برخوردار است. چنانچه مقرر گردد كه زمين متعلق به هيچ كس نباشد، مگر آن كس كه روي آن كار مي كند، آنگاه مي توان آزادي ِ پايدار را تضمين كرد.
دوست داشتن، رحمت است؛ مورد محبت قرار گرفتن، خوشبختي است.
در زندگي، هركس راه و روش راستي و درستي را بپيمايد، زودتر به هدف مي رسد.
آفتاب به گياهي حرارات مي دهد كه سر ازخاك بيرون آورده باشد.
عشق گوهري گرانبها است اگر با عزت همراه باشد.
تاريخ نگاران شبيه افراد ناشنوا هستند، [ چرا كه ] مدام به پرسش هايي پاسخ مي گويند كه هيچ كس از آنها نپرسيده است.
موضوع تاريخ، زندگي مردمان و بشريت است.
انسان نمي تواند به تنهايي و براي خود زندگي كند؛ اين مرگ است نه زندگي.
در زندگي وضعي نيست كه انسان نتواند به آن خو بگيرد، به ويژه هنگامي كه ببيند همه ي اطرافيانش آن را پذيرفته اند.
به هنگام عزيمت و در لحظه هاي حساس زندگي، انسان هايي كه توانايي بررسي كرده هاي خويش را دارند به اراده اي قوي دست مي يابند.
تصور اين موضوع كه سرنوشت بشر مي تواند با تدبيرهاي عقلاني تغيير مسير يابد و راه درست را در پيش گيرد، زندگي را به معناي واقعي ناممكن مي سازد.
تنها هدف زندگي، رسيدن به سعادت و كسب لذت است. رسيدن به لذت و خوشي هدفي شايسته و درخور حيات است. بخشش، صليب و فداكاري، همه در راستاي رسيدن به لذت و شادماني قرار گرفته اند.
«عشق ورزيدن كافي است، آنگاه همه چيز لذت بخش است.
هنر، نتيجه ي تحريك احساسات و هدف آن نيز انتقال امور نفساني و عواطف انساني است.
هنر خوب است، اگر احساسات خوب را ترويج كند. احساسات هنگامي خوب است كه شعور جداكننده ي نيك و بد به خوبي آنها حكم دهد و اين شعور در ميان مردم يك عصر مشترك است. هنر جهاني يك محك دروني دارد كه پا برجا و بي خطاست و آن هم وجدان پاك نام دارد.
هيچ پديده اي تحت تأثير سنت گرايي، به اندازه ي قلمرو هنر آسيب پذير نيست.
اين زيبايي نيست كه آفريننده ي عشق است، بلكه عشق است كه آفريننده ي زيبايي است.
هر وقت خواستيد درباره ي راه رفتن ديگري قضاوت كنيد، كمي با كفشهاي او راه برويد.
انسان، تنها براي نيكي كردن آفريده شده است.
بهترين رويداد زندگي زماني است كه آدمي خود را مي شناسد.
جنگ چنان بي عدالتي اي است كه همه ي آنهايي كه آن را به راه مي اندازند، مي بايست صداي وجدان را در درون خود خفه كرده باشند.
نيكي همه چيز را مغلوب مي كند و خودش مغلوب نمي شود.
انساني كه معنا و هدف زندگي را بداند، نه تنها خود را با افراد ملت خويش برابر خواهد دانست، بلكه با تمام ابناي اقوام ديگر نيز مساوي خواهد شمرد.
كاري كه تنها سود شخصي در آن منظور شده باشد، شرافتمندانه نيست.
در دنيا لذتي كه با لذت مطالعه برابري كند، وجود ندارد.
نيكي، همه چيز را شكست مي دهد و خود، هرگز شكست نمي خورد.
نوشتن ده جلد كتاب فلسفه آسانتر از آن است كه انسان تنها يك قاعده و دستور تنها را به مرحله ي اجرا و عمل درآورد.
ما، آدميان را بيشتر به سبب خوبيهايي كه خود، در حقشان كردهايم، دوست ميداريم، تا به سبب خوبيهايي كه آنان در حق ما كردهاند.




